سورپرایز
یه سورپرایز 28 فردوین 93 قبل از ظهر ساعت 11 بابا زنگ زد که با دوستش می خوان برن برای خرید دوچرخه برای تو و مهدی . البته دیروز حرفش بود برن ولی چون بابا جلسه داشت موکول شد به همین امروز . حالا داریم نقشه می کشیم چجوری غافلگیرتون بکنیم . و در همون حال هم عکس ازتون بگیریم .نمی دونم موفق می شم یا نه. بعد از ظهر چون باید شیفت میموندم دوتاتون رو آوردم اداره و ساعت 5:30 با هزار خواهش و التماس (چون دوست داشتین توی اداره بازی کنید ) با آژانس برگشتیم خونه و بابا چون جلسه داشت واز طرفه دیگه باید دوچرخه ها رو تحویل می گرفت خیلی دیر رسید خونه .مهدی...
نویسنده :
نسرين
11:31